اشعاری در باب انتظار
تو را كم دارد
بگذار بگويمت، دلم غم دارد
يك عالمه اشك و آه و ماتم دارد
عجّل به ظهور، عصر آدينه ما
اي يوسف فاطمه، تو را كم دارد
¤¤¤
كجائي؟ بين راه؟
جمعه يعني يك هواي غصه دار
جمعه يعني لحظه لحظه انتظار
جمعه يعني يك سما فرياد و آه
جمعه شد آقا كجائي؟ بين راه؟
¤¤¤
يار آشنا
اي پيك راستان، خبر يار ما بگو
احوال گل به بلبل دستان سرا بگو
ما محرمان خلوت انسيم غم مخور
با يار آشنا، سخن آشنا بگو
¤¤¤
سربداران
مسير صبح بهاران كجاست؟
صفاگستر لاله زاران كجاست؟
رگ و ريشه لاله از هم گسست
گل انديشه سربداران كجاست؟
¤¤¤
آفتاب پنهان
در تاك مگر شراب پنهان نشده؟
در غنچه مگر گلاب پنهان نشده؟
اي بي خبران كه منكر صبح شديد
در شب مگر آفتاب پنهان نشده؟
¤¤¤
مؤذن
قيامت قامت و قامت قيامت
قيامت مي كند آن قد و قامت
مؤذن گر ببيند قامتت را
به «قدقامت» بماند تا قيامت
¤¤¤
ذهن شقايق
تو همچو بوي محبت ز پشت پنجره ها
درون ذهن شقايق خطور خواهي كرد
نگاه شوق و اميدم به آن دم صبحي است
كه خاك را به قدومت چو طور خواهي كرد
¤¤¤
خميده ام چو درختي...
اگرچه سوز دل و اشك و آه كم شده است
دوباره پلك دعايم به پات خم شده است
خميده ام چو درختي در آزمايش باد
هزار شاخه خشكيده ام قلم شده است
به بيت بيت غزل هاي شهر سرزده ام
نبودي و دل من باز متهم شده است
به پاي آمدنت مي نشينم اي خورشيد
اگرچه ماه تمامم هلال غم شده است
گذشت خاطره هامان يكي يكي افسوس
سياه مشق كتابم منم منم شده است
حامد انتظام
نظرات شما عزیزان: